آقا به برادرزاده شهیدان دوراندیش گفت چون كلاس سوم هستی از روی روسری سرت را می بوسم. یكی از همراهان كه كنارم بود گفت: این حرف آقا هیچ وقت از یاد این دختر نمیرود. فردایش مرآتی از دخترك راجع به دیدار رهبری پرسیده بود و دخترك فقط به همین ماجرا اشاره كرده بود.
در همین حین یك نفر دیگر با همسر و نوزادش میرسد. احتمالا باید همان برادری باشد كه تلفنی خبرش كردهاند. نوزاد را پیش آقا میبرد تا دستی به سرش بكشند. آقا هم دعایی برای «یونس» سه ماهه میخوانند و به پدرش میگویند: «سرش مو در میاره. ناراحت نباشین..» با خنده اهل خانه، فضای جلسه صمیمی تر میشود.
در همین حین یك نفر دیگر با همسر و نوزادش میرسد. احتمالا باید همان برادری باشد كه تلفنی خبرش كردهاند. نوزاد را پیش آقا میبرد تا دستی به سرش بكشند. آقا هم دعایی برای «یونس» سه ماهه میخوانند و به پدرش میگویند: «سرش مو در میاره. ناراحت نباشین..» با خنده اهل خانه، فضای جلسه صمیمی تر میشود.