loading...
بسیج دانش اموزی
سعید بازدید : 1 پنجشنبه 12 دی 1392 نظرات (0)



« جگر شیر نداری ، سفر عشق مرو »


پرچم ، پیشانی بند ، انگشتر ، چفیه ، بی سیم روی کولش ، خیلی بانمک شده بود . گفتم : چیه ؟ خودت رو

مثل علم درست کردی ! می دادی پشت لباست هم برات بنویسن


پشت لباسش را نشان داد : جگر شیر نداری ، سفر عشق مرو

گفتم : بی سیم چی لازم دارم ، ولی تو رو نمی برم . هم سنّت کمه ، هم برادرت شهید شده .

گذاشت رو کاپوت تویوتا و گفت : باشه . نمی آم . ولی فردای قیامت شکایتت را می کنم . می تونی جواب بدی

گفتم : برو سوار شو .

********

گفتم : بی سیم چی

بچه ها گفتند : نمی دونیم کجاست . نیست

به شوخی گفتم : گفتم بچه ست ؛ گم میشه ! حالا باید کلی بگردیم پیداش کنیم

بعد از عملیات داشتیم شهدا را جمع می کردیم . بعضی ها فقط یک گلوله یا ترکش ریز خورده بودند یکی هم

بود که ترکش سرش را برده بود . برش گرداندم . پشت لباسش را دیدم ؛

« جگر شیر نداری ، سفر عشق مرو »

روحشان شاد ، یادشان گرامی باد


ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 39
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 16
  • آی پی دیروز : 4
  • بازدید امروز : 15
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 15
  • بازدید ماه : 18
  • بازدید سال : 40
  • بازدید کلی : 258